آيت اللّه طالقاني جنبش اصلاحي و احياگرانه? خويش را با قرآن آغاز كرد. او قرآن را از سر طاقچه به وسط صحنه آورد و آن را به عنوان درسنامه? زندگي و مرامنامه? اجتماعي معرّفي كرد. به ديگر بيان، وي «نقش تشريفاتي» قرآن را به «نقش تعليماتي» تغيير داد و آن را نقشبند زندگي ساخت و «حضور تزئيني» قرآن را به «حضور تعييني» تبديل كرد.1 ميگفت:
اين كتاب هدايت، كه چون نيم قرن اوّل اسلام بايد بر همه? شؤون نفساني و اخلاقي و قضاوت و حكومت حاكم باشد، يكسره از زندگي بر كنار شده و در هيچ شأني دخالت ندارد. دنياي اسلام كه با رهبري اين كتاب روزي پيشرو و رهبر بود، امروز دنبالهرو شده. كتابي كه سند دين و حاكم بر همه? امور بوده، مانند آثار عتيقه و كتاب ورد تنها جنبه? تقديس و تبرّك يافته و از سرحدّ زندگي و حيات عمومي بر كنار شده و در سرحدّ عالم اموات و تشريفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است.2
طالقاني براي احياي قرآن و انتقال آن از دنياي مردگان به صحنه? زندگي، چهل سال كوشيد و با آنكه كوبيده و هتك شد، كنار نكشيد.
من خودم به ياد دارم در حدود سال 1318، كه از قم به تهران برگشتم، در مسجد مرحوم پدرم، شروع كردم به تفسير قرآن گفتن؛ امّا از طرف مجامع ديني كوبيده شدم كه چه حقّي دارد كسي تفسير قرآن بگويد؛ اين قرآن بايد دربست خوانده شود و مردم بايد به قرائتش بپردازند.
چقدر من فشار تحمّل كردم تا بتوانم اين راه را باز كنم كه قرآن براي تحقيق و تفكّر و تدبّر است، نه فقط براي خواندن و تيمّن و تبرّك جستن.3
طالقاني از سال 1318، يعني در هنگامي كه، به گفته? خودش، «گفتن تفسير قرآن نوعي كفر بود»4 و «قرآن وسيله? بيهوشي و بيدردي شده بود»5، هوشيارانه و دردمندانه به تفسير قرآن پرداخت و در طيّ چهل سال، تا 1358، قرآن را از دست نگذاشت. در مساجد و بر منابر، در مطبوعات، در زندان، در مجالس سياسي و حتّي در تلويزيون، پس از پيروزي انقلاب، از قرآن گفت و جالب اينكه عنوان اين برنامه «با قرآن در صحنه» بود.
شكايتهاي طالقاني از مهجوريّت قرآن شنيدني است:
عمل مسلمانان اعلان كننده? اين مطلب است كه قرآن سمتي در جهان امروز ما ندارد و فقط براي تقديس و تبرّك و تشريفات و از سرحدّ مرگ به آن طرف است. هر جا كه صداي قرآن بلند ميشود، از مردن و گور و تلقين سخن شنيده ميشود.
شما را به خدا بياييد قرآن را، از دست عمّال اموات بيرون بياوريم. ببينيد كه اين كتاب حيات، كتاب حركت، كتاب قدرت، كتاب هدايت و كتاب ايمان به چه سرنوشتي در ميان ما دچار شده است.
بايد در مرحله? اوّل مسلمانان، خود، به هدايت قرآن هدايت شوند و آن را از گوشه? قفسهها و سرقبرها و از مجالس ختم و از زواياي انزوا و مهجوريّت خارج كنند.6
طالقاني نه تنها قرآن را درسنامه? اجتماع و سياست ميدانست، بلكه درك آن را درگرو حضور اجتماعي و سياسي ميشمرد كه با انزواي سياسي و مطالعات انتزاعي ممكن نميشود:
از خصائص درك قرآن، كه شايد ما كمتر، توجّه داشته باشيم، اين است كه بعضي از مسائل و حقايق قرآن در ضمن حركت براي انسان تبيين مي شود، نه نشستن در گوشه اي و اين تفسير و آن تفسير و اين بيان و آن بيان را مطالعه كردن و اينها را جمع كردن.7
حاصل تفسير گويي و تفسير نگاري آيت اللّه طالقاني كتاب پرتوي از قرآن است كه به گفته? يكي از تفسير پژوهان: «از بسياري از تفاسير طراز اوّل قرآن، خواندني تر و دلنشينتر و ذوق انگيزتر و غفلتزداتر است.»8 اين كتاب شامل تفسير سوره? فاتحه تا اوايل سوره? نساء و جزء سيام قرآن است و به تفاريق، در طيّ دهها سال، و بخشهايي از آن در زندان و تبعيد، نوشته شده است. تاريخ مقدّمه? كتاب مرداد 1342 است؛ هنگامي كه روحانيّت قيام كرده بود و مولّف در زندان بود. وي در مقدّمه مي گويد:
خواننده? عزيز! اگر در مطالب اين مقدّمه و قسمتي از كتاب اشتباه يا لغزشي يافتيد، تذكّر فرمائيد و معذورم بداريد. زيرا در مدّتي نگارش يافته كه از همه جا منقطع بوده و به مدارك دسترسي ندارم و مانند زندهاي در ميان قبر بسر ميبرم. شرح اين هجران و اين خون جگر/ اين زمان بگذار تا وقت دگر.9
سبك تفسيري آيت اللّه طالقاني، يكي تفسير علمي قرآن است و ديگري تفسير اجتماعي آن و اين دو ويژگي در بسياري از صفحات پرتوي از قرآن نمايان است.
طالقاني در ذيل پارهاي از آيات قرآن، كه بقطع اشاره? علمي در آن نهفته است، محتاطانه و به مدد اصول مسلّم علمي، به جنبه? علمي آن آيات ميپردازد و، در واقع، اعجاز قرآن را در پيشگوييهاي علمي آشكار ميسازد و آنچه را مفسّران پيش از اكتشافاتِ علمي نگفتهاند و نميدانستهاند، ميگويد.
اين شيوه? تفسيري، كه بدان تفسير علمي گفته ميشود، بدون اشكال است و حتّي لازم و مفيد؛ مشروط به اينكه، اوّلاً، بدون تكلّف باشد و، ثانياً، با استناد به تئوريهاي لرزان علمي نباشد. به ديگر سخن، تكلّف در تفسير علمي قرآن، يعني از آيهاي كه فاقد مسأله? علمي است، مسأله? علمي تراشيدن، ناموجّه است. همچنين تفسير آيات به استناد تئوريهاي لرزان علمي، كه ثابت نشده و اساسي ندارد، مخدوش و بي اساس است. پس اين دو روش، تفسير علمي قرآن نيست و كساني هم كه به تفسير علمي قرآن اشكال ميكنند با نظر به اين دو روش است و، در واقع، ميان تفسير غلطِ علمي از قرآن با تفسير علمي قرآن خلط مي كنند و به جاي مخالفت با آن، با اين مخالفت ميكنند.
اين را نيز ياد كنيم كه طالقاني در هنگامي عهده دار تفسير قرآن بود كه انديشه? تعارض علم و دين به صورت گستردهاي و بجد مطرح بود. لذا وي مجاز و معذور بود كه براي رفع اين سوء تفاهم و نشان دادن توافق علم و دين، به تفسير علمي قرآن بپردازد و لازمه? زمان آگاهي و دفع شبهههاي عصري جز اين نبود. ضمن اينكه، چنانكه گفتيم، تفسير علمي قرآن، كه با استناد به اصول مسلّم علمي (شرط اوّل) و بدون تكلّف است (شرط دوم)، في نفسه، ممنوع نيست و، حتّي، لازم و مفيد است.
به آنچه گفته شد، اين نكته بايد افزوده شود كه در تفسير علمي قرآن نبايد چندان افراط شود كه جنبه? هدايتي آن تحت الشّعاع قرار گيرد و پنداشته شود كه قرآن كتابي علمي است و براي آموزش علوم نازل شده است. مسائل علمي در قرآن، با اينكه اندك نيست، به صورت استطرادي مطرح شده و هدف از آن، فراتر از مسائل علمي است و براي دعوت بشر به جهان ماوراي علم، يعني مبدأ و معاد، است و نقش هدايتي و تربيتي دارد. اين نكتهاي است كه آيت اللّه طالقاني به آن اشاره كرده است:
قرآن كتابي علمي، به مفهوم اين زمان، نيست، بلكه كتاب هدايت است. كتابي نيست كه بخواهد مسائل علمي را بيان كند، بلكه مي خواهد هدايت كند و حتّي علم را در طريق تعالي انسان و براي هدفهاي عالي هدايت ميكند. لازم نيست قرآن همه? مسائل فيزيك و كيهان شناسي و گياه شناسي را بگويد، ولي اگر از باب هدايت مسائلي را مطرح كرد، نبايد خلاف واقع باشد.10
گذشته از تفسير علمي قرآن، تفسير اجتماعي آن نيز در كانون توجّه آيت اللّه طالقاني بود و او به آياتي كه مشتمل بر مسائل اجتماعي و سياسي است، عنايت بليغ داشت. انگيزه? طالقاني از تفسير اجتماعي قرآن، و اساساً تكيه بر بُعد اجتماعي اسلامي، جبران مافات بود و پُر كردن خلأيي كه در اين زمينه وجود داشت. روشنتر بگويم كه دانشوران اسلامي، در سدههاي گذشته، كمتر از بُعد اجتماعي اسلام سخن گفتهاند و بيشتر به مسائل فردي و رابطه? ميان هر كس با خداوند تكيه و تأكيد داشتهاند.11 مغفول ماندن اجتماعيّات اسلام، طالقاني را بر آن داشت كه به مسائل اجتماعي قرآن بيشتر عنايت كند و از ناگفته ماندهها بگويد و ناديده ماندهها را در تيررس ديدهها قرار دهد.12
بيفزاييم كه طالقاني در زمانهاي ميزيست كه ماركسيسم و حزب توده از يك طرف، و دولتهاي وقت از طرف ديگر، با چندين مانيفيست و بيانيه? اجتماعي به ميدان آمده بودند و جوانان و درس خواندگان را وعده? مدينه? فاضله مي دادند و مجذوب ميكردند. شبهه? جدايي دين و سياست نيز چندان قوي بود كه كسي انتظار سياسي و اجتماعي از دين نداشت و دين فقط گذرنامه? آخرت پنداشته ميشد. در چنين زمانهاي زيستن، و برنامههاي اجتماعي ديگران را ديدن، هر عالم زمان آگاهي را بر آن ميدارد كه به قصد تحدّي با برنامههاي اجتماعي مكتبها و دولتها، از مسائل اجتماعي اسلام بگويد و اين اتّهام را از دامن اسلام بزدايد كه دين براي روزگاران گذشته است و در خور اجتماع آن روزگاران. و آيت اللّه طالقاني چنين عالم زمان آگاهي بود و به مصداق «لاينتشر الهدي الاّ من حيث انتشر الضّلال»13، بر بُعد اجتماعي اسلام انگشت نهاد و به تفسيري اجتماعي از قرآن پرداخت.
گذشته از انگيزه? طالقاني از تفسير اجتماعي قرآن، وي اسلام را آييني اجتماعي و قرآن را مرامنامه? اجتماع و كتاب زندگي ميشمرد و طبيعي است كه با چنين نگرشي، از اجتماعيّات قرآن سخن بگويد و تفسيري اجتماعي از قرآن فراچنگ دهد.
بد نيست اشاره كنيم، علي رغم آنچه ما در فوق گفتيم، يكي از قرآن پژوهان مرقوم داشته است:
مسائل اجتماعي، مخصوصاً سياسي، بر خلاف مسائل علمي و اخلاقي، و بر عكس آنچه همگان تصوّر ميكنند و انتظار دارند، در پرتوي از قرآن چندان زياد نيست….14
اين سخن، درست نيست و شايد منشأ آن،اين باشد كه گوينده? آن، از مسائل اجتماعي و سياسي، بحثهاي روزمرّه? اجتماعي و سياسي را قصد كرده و چنين بحثهايي را در پرتوي از قرآن زياد نيافته است. حال آنكه نبايدانتظار داشت در تفسير نامهاي بدين بحثها پرداخته شود و تفسيرنامه، روزنامه گردد. آنچه در پرتوي از قرآن آمده، مسائل كلّي اجتماعي و سياسي است؛ آن هم به صورت ناپيوسته و به تناسب موضوع آيات، و البته فراوان. شاهد اين سخن، يكايك جلدهاي پرتوي از قرآن است كه نقل اندكي از آن نيز موجب اطاله? كلام ميشود. شاهد ديگر اينكه واژههايي چون «طاغوت»، «آزادي»، «استبداد»، «استعمار»، «انقلاب»، «اجتماع»، «قسط» و مانند اينها در پرتوي از قرآن فراوان به كار رفته است.
در پايان اين بحث مناسب است به «تأييد مطلق» امام خميني از تفسير پرتوي از قرآن اشاره كنيم. يكي از نزديكان ايشان مرقوم داشته است:
آنچه را كه خود شاهد تأييد مطلق حضرت امام و تأكيد معظّمله بر مطالعه و ترويج از آن بودم، آثار دو محقّق و انديشمند گرانمايه? اسلامي، شهيد مطهّري و مرحوم آيتاللّه طالقاني بود. در نجف اشرف پرتوي از قرآن را به حضور امام تقديم كرده بودم كه مطالعه فرمايند. بعد از مدّتي، از فرزند شهيدشان، مرحوم حاجآقا مصطفي، شنيدم كه امام تأكيد و سفارش كردهاند ايشان حتماً آن تفسير را مطالعه كنند و در شيوه و برداشتهاي تفسيري و تدوين اثر تفسيريشان از آن الهام و آموزش بگيرند. (مرحوم حاجآقا مصطفي آن ايّام مشغول نوشتن تفسيري بر قرآن بودند.) سفارش امام در مطالعه? پرتوي از قرآن و تأييد مطلق آن به قدري جدّي بود كه مرحوم حاجآقا مصطفي، با توجّه به شيوه? محتاطانه? حضرت امام در مورد افراد و نوشتههايشان، تعجّب كرده بود.15
آيتاللّه طالقاني زندگي را در طوفانهاي سياسي گذرانيد و هيچگاه از سياست و مبارزه فارغ نزيست. او سياست را جزء دين و دين را راهنماي سياست و دخالت در سياست را فريضه? ديني و وظيفه? انساني خويش ميشمرد. كارنامه? سياسي او، چهل سال را در بر ميگيرد؛ از سال 1318 تا 1358. او در اين چهل سال، در همه? صحنههاي سياسي و عرصههاي مبارزه حضوري فعّال و جدّي و نقشآفرين داشت.
اهميّت اين ويژگي آيتاللّه طالقاني هنگامي دانسته ميشود كه بدانيم وي در هنگامي گام در عرصه? سياست نهاد كه عدّهاي دين را از سياست جدا ميپنداشتند و عدّهاي ديگر دخالت در سياست را نه خلاف شرع، كه خلاف شأن روحانيّت ميشمردند و تعبير «آخوند سياسي» را بدترين اتّهام و موجب بدنامي ميدانستند. قطار سياست، خالي ميرفت و قطار فقه، آن هم بدون بحثهاي خطير و خطرناك آن، سنگين ميرفت و، در يك كلام، سياست «مسأله?» دينداران نبود و شعار رايج اين بود كه «اليوم زمن السّكوت و لزوم البيوت».
اضافه كنيم كه حاصل مبارزه و فعّاليّت سياسي، نه به دست آوردن نام و نان، كه از دست دادن اين و آن و به خطر افكندن جان بود. سياست، سكّويي نبود كه بتوان از رهگذر آن نامور و محبوب شد و سفرهاي نبود كه بشود از آن لقمهاي برگرفت، بلكه عرصه اي بود كه براي ورود در آن به فداكاري و دست از خويش شستن نياز بود.
باري، در چنان دوراني، آيتاللّه طالقاني گام در ميدان بلاخيز سياست و مبارزه نهاد. او دردمندانه ميگفت:
از آن روزي كه اينجانب در اين اجتماع چشم گشودم، مردم اين سرزمين را زير تازيانه و چكمه? خودخواهان ديدم. هر شامگاهان در خانه منتظر خبري بودم كه امروز چه حوادث تازهاي رخ داده و كي دستگير و تبعيد يا كشته شده و چه تصميمي درباره? مردم گرفتهاند.
پدرم، كه از علماي سرشناس و مجاهد بود. هر روز صبح كه از خانه بيرون ميرفت ما اطفال خردسال و مادر بيچارهمان تا مراجعتش در هراس و اضطراب بسر ميبرديم. آن روزهاي خردسالي را با اين مناظر و خوف و هراس و فشار و ناراحتي بسر بردم.
آن دورهاي كه در قم سرگرم تحصيل بودم، روزهايي بود كه مردم اين كشور سخت دچار فشار استبداد بودند…. جان و مال و ناموس مردم، تا عمامه? اهل علم و روسري زنان، مورد غارت و حمله? مأمورين استبداد بود. اين وضع چنان بر روح و اعصابم فشار ميآورد كه اثر آن دردها و بيماريهايي است كه تا پايان عمر باقي خواهد بود. در آن روزها با خود ميانديشيدم كه اين بحثهاي دقيق در فروع و احكام مگر براي عمل و سعادت فرد و اجتماع نيست؟ مردمي كه يك فرد و يا يك دسته بيپروا اينگونه بر او حكومت و ستم نمايند آيا روي صلاح و سعادت خواهند ديد؟ آيا نبايد بيشتر نيروي فكر و عمل را براي ايجاد محيط مساعد و جلوگيري از ارادههاي خودخواهانه متوجّه نمود؟16
آيت اللّه طالقاني از آن پس «بيشتر نيروي فكر و عمل را براي ايجاد محيط مساعد و جلوگيري از ارادههاي خودخواهانه متوجّه نمود». به وضع موجود تمكين نكرد و با زمانه نساخت و براي رسيدن به وضع مطلوب كوشيد و با زمانه ستيزيد و تنها به كشيدن گليم خويش از موج، اهتمام نورزيد.
او پيش از ديگر روحانيّون وارد فعاليّت سياسي و مبارزه شد و بيش از آنان بدان اشتغال داشت و نيز نخستين زنداني سياسي از ميان روحانيّون بود. از سال 1318، كه به تهران آمد، درگير مبارزه و در همان سال دستگير شد و طيّ «چهل سال مبارزه? مستمر»17 بارها زنداني و يك بار تبعيد شد و زندان، خانه? دومش بود و مي گفت: هميشه يك دست رختخواب آماده براي زندان دارم.
آيت اللّه طالقاني با چندين حزب و سازمان سياسي ارتباط داشت و به آنان ياري ميرساند و حتّي عضو رسمي جبهه? ملّي ايران، نهضت مقاومت ملّي، اتّحاديه? مسلمين و نهضت آزادي ايران بود. او در شمار نخستين روحانيّوني بود كه از تجاوز صهيونيسم و مظلوميّت مردم فلسطين سخن گفت و تنها روحانياي بود كه از انقلاب الجزاير حمايت كرد و پيروزي آن را جشن گرفت. همچنين نخستين روحاني يا فعّالترين روحانياي بود كه مرز ميان روحانيّون و روشنفكران را برداشت و همراه روشنفكران مبارز به مبارزه و فعاليّت سياسي پرداخت. در واقع هر جا طالقاني بود، مبارزه بود و هر جا مبارزه بود، طالقاني نيز بود و اين دو قرين يكديگر بودند. وي بر آن بود كه:
در زندگي فردي و گوشهگيري نه راه سلوك به سوي خدا باز ميشود و نه اخلاق مفهوم درستي دارد. زيرا اين گونه به خودگرايي سلوك به سوي خود است، نه به سوي خدا.18
در آن دوران كه امر به معروف و نهي از منكر كما بيش فراموش شده بود و يا محصور به مسائل فردي و فرعي و محدود به ميان افراد بود، وي ميگفت اين دو فريضه بيشتر معطوف به ميان افراد و حكومتهاست:
پس از انحراف مسلمانان و سلطه? امويان اجراء اين وظيفه [امر به معروف و نهي از منكر]، محدود به افراد نسبت به يكديگر شد. اگر كسي شراب مي خورد يا آهنگ ساز و طربي از خانهاش به گوش ميرسيد مسلمانان غيور و علماء دين براي جلوگيري و انجام وظيفه خودداري نميكردند، ولي اگر اميرالمؤمنين! و خليفة اللّه في الارضين! شب تا صبح را به مستي ميگذرانيد و صدها زنان نوازنده و خواننده در دربارش به رقص و طرب سرگرم بودند، هيچ رگ دين نميجنبيد، بلكه دعاء و ثناء در بدرقهاش بود… با آنكه اساس امر به معروف و نهي از منكر براي ايجاد محيط عدالت و تقوا و وظيفه? اجتماعي است. اگر طبقه? حكّام آزاد باشند و محيط منكر ايجاد نمايند، نهي افراد تأثير ثابتي ندارد.19
آيت اللّه طالقاني فقط دغدغه? كفر و دين را نداشت، بلكه دغدغه? عدل و ظلم را نيز داشت و مبارزه با ظلم را مقدّم بر مبارزه با كفر مي دانست و ظلم را زمينه ساز كفر. ميگفت:
پس از نجات از گرسنگي و تأمين امنيّت ميتوان مردم را به توحيد و پرستش خداوند دعوت نمود. مگر مردمي با گرسنگي و نبودن آزادي و آسايش ميتوانند به خود آيند تا از بندگي خدايان زمين برهند و به خداي زمين و آسمان روي آرند؟20
آيت اللّه طالقاني هر طرح و نظري را كه موجب محدود شدن ظلم و تعدّي باشد، گامي به سوي اسلام ميشمرد و سودمند ميدانست:
هر مسلك و طرح و مرام اجتماعي كه خودسران را محدود نمايد و جلو اراده? آنان را بگيرد، قدمي به هدف پيمبران و اسلام نزديكتر است، ولي مقصود و نظر نهائي اسلام نيست. مشروطيّت و دموكراسي و سوسياليزم، همه? اينها، به معناي درست و حقيقي خود، گامهايي پي در پي است كه به نظر نهائي نزديك مينمايد.21
او هر حركتي را عليه ظلم، گو به هر نام كه باشد، حركتي اسلامي ميدانست و آن را پاس ميداشت. وي در گفتگو با هيأت كوبايي، كه ماركسيست بودند، گفت:
در واقع هر انقلاب عليه ظلم، عليه استبداد، عليه استثمار، در هر جاي دنيا كه باشد، از نظر ما يك انقلاب اسلامي است…
ما در نفي استثمار، استعمار و دفاع از آزادي با ماركسيستها عقايد مشتركي داريم. آنچه ما قبول نداريم، اصالت مادّه است. ما به اصالت خدا معتقديم؛ به اصالت يك منشأ با شعور و آفريننده.22
آيت اللّه طالقاني بر آن بود كه «مِنَ النّاسِ» در آيه? «ويَقْتُلونَ الَّذينَ يَأمُرونَ بِالْقسطِ مِنَ النّاسِ»، همه? آمرين به قسط، از هر گروه و مذهب، هستند و اين عدّه، همقدم و هم هدف با پيامبران ميباشند، گر چه مقام رسالت پيامبران را نشناخته باشند:
آمرين به قسط از ديگر مردم (من النّاس)، گر چه از پيمبران و پيروان پيمبران نباشند (اگر دعوت پيمبران به آنها نرسيده باشد، يا چنانكه هست دريافت نكردهاند و در صف معاند و مخالف آن دعوت نپيوندند)، هدف پيمبران را انجام ميدهند و در اين جهت، آگاهانه يا نا آگاه، در راه آنها ميروند. و [لذا] كشندگان پيمبران و كشندگان آنان در يك مسير ميباشند كه پايانش عذاب اليم است.23
و ديگر، سخن را كوتاه كنيم با سخني از استاد حكيمي درباره? آيت اللّه طالقاني:
آيت اللّه طالقاني… در طوفانخيزترين ايّام، در هر جا و به هر گونه، مشعل نور آفرين انقلاب را از سر دست پايين نياورد، و هر چه بر پيكره? مقاوم او پتكهاي گران كوبيدند، تا شايد مشعل را بر زمين اندازد، يا فروتر گيرد، چنين نكرد، و با چهره? پر صلابت و عزم پولادين و ايمان بزرگ خويش، همچنان پايدار ماند….24
آيت اللّه طالقاني ويژگيهاي متّضاد، يا بظاهر متّضادي، را با يكديگر جمع كرده بود و شخصيّتي جامع اضداد و چند بُعدي بود. «دينداري و روشنفكري»، «روحانيّت و سياست»، «جهاد درون و جهاد برون»، «قهر و مهر»، «دينياري و علمدوستي» و «تديّن و تسامح» در وجود او گره خورده و به يكديگر آميخته شده بود. وي چندان خود را بركشيده بود و بلندنظري وسعه? شخصيّت داشت كه ويژگيهايي كه جمع آنها براي عدّهاي محال بود، براي او ممكن و مطلوب بود.
تسامح و مدارا از ويژگيهاي برجسته و چشمگير آيت اللّه طالقاني بود واين ويژگي در او دو چندان ارزش و فضيلت دارد: يكي از آن رو كه وي در جامعهاي ميزيست كه تسامح، قاعده و هنجار نبود و بر عكس، خشونت و سختگيري و تعصّب، شايع و ارزش بود. دو ديگر اينكه او تسامح را با تديّن و، به عبارت ديگر، مدارا كردن را با مداهنه نكردن، به هم آميخته بود. يعني ضمن پايبندي به اصول و ارزشهايي و كوشش براي تحقّق آنها، با مخالفان و دگرانديشان تسامح و مدارا ميكرد. و سوم اينكه وي عمر خويش را در مبارزه و درگيريهاي سياسي گذرانده بود و، با اين وصف، خشونت و درگيريهاي سياسي، بينش و منش او را دگرگون نساخته بود و مبارزه و قهر، مهر ورزيدن و ملايمت را از ياد او نبرده بود.
باري، در هنگامهاي كه براي پيدايي و رشد تسامح، نه مقتضي موجود بود و نه مانع مفقود، طالقاني بدين گوهر دست يازيد و در تبليغ و ترويج آن كوشيد. وي تسامح را نه از فرنگ و فرنگيان، كه از قرآن و سيره? پيشوايان اسلام آموخته بود.
طالقاني بر آن بود كه پيشرفت اسلام و مسلمان شدن مردم در عصر بعثت، نخست به سبب اخلاق رحمت آميز پيامبر و سپس به سبب منطق و هدايت قرآن بود:
گاهي افرادي از مشركين خدمت رسول اكرم ميرسيدند و پيش از اينكه آياتي بر آنها تلاوت شود، بر اساس همان حسّ فطرياي كه داشتند، شخصيّت فوق العاده? رسول اكرم را احساس ميكردند و يكي از خصوصيّات آن حضرت، همين بُعد و جهت رحمت و خير بود…
پس يكي از خصايص پيامبر همان جاذبه? رحمتش بود؛ يعني مردم كه با او برخورد ميكردند، پيش از آنكه تحت تأثير قرآن و تلاوت قرآن قرار بگيرند، مجذوب اخلاق و ادب و گذشت و عفو پيامبر اكرم ميشدند.25
وي بدين نكته در ذيل آيه? «فَبِما رَحمةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ…» نيز اشاره كرده است:
اين روش و نرمش [رسول خدا] و آن گذشت و چشمپوشي و آن رحمت خاص و آن جاذبه? محبّت بود كه چنان مردم سرسخت و خشن را جذب و نرم و دگرگون كرد و زير نفوذ شخصيّت آن حضرت، سپس منطق و هدايت قرآن درآورد.26
او درباره? سيره? رحمت آميز پيامبر سخنهاي دلپذيري براي دلهاي سخن پذير دارد:
پيامبر اكرم به سبب آن سعه? صدر وتحمّل و بردباري و نظر وسيعي كه نسبت به مردم داشت، مشركين را با نظر عناد و دشمني نگاه نميكرد و بارها ميفرمود: اللهم اهد قومي انّهم لايعلمون. هيچگاه نفرين و موضعگيري نميكرد، بلكه ميگفت اينها نادانند. همان طور كه يك طبيب حاذق و دلسوز با بيمار رفتار ميكند و از بداخلاقي و حتّي ناسزا گفتن بيمار ناراحت نمي شود، بلكه بيشتر به درمان او ميپردازد.
آيت اللّه طالقاني در ادامه? سخن فوق، به نكتهاي باريكتر از مو اشاره ميكند:
ما بايد چهره? اسلام را اين طور نشان بدهيم. چهره? خشونت و جنگجو كه همه? دنيا دارند.
و اين سخن، ياد آور اين سخن صائب است كه بس صائب است:
مرد مصاف در همه جا يافت ميشود در هيچ عرصه مرد تحمّل نديدهام
همچنين وي ميگويد:
دعوت اسلام دعوت به رحمت و آزادي است. وَ ما اَرسَلناكَ اِلاّ رَحمَةً لِلعالَمين. ما نظام اسلامياي ميخواهيم كه در پرتو رحمت باشد. ما اگر همان رسالت رحمت الهي را محقّق كنيم، بسياري از مشكلات حل ميشود و بسياري از اين تشنّجات از ميان ميرود. ولي ما هنوز هدف اسلام را تشخيص ندادهايم. اين گروه و آن گروه، يكفّر بعضهم بعضاً. اين، آن را تكفير ميكند و آن به اين مي گويد مرتجع.
و اين سخن نيز، يادآور اين سخن صائب است:
انصاف نيست آيه رحمت شود عذاب چيني كه حقّ زلف بود بر جبين مزن
از ياد نبريم كه اين سخنان را درباره? تسامح و مدارا كسي ميگويد كه نقد عمر را بر سر مبارزه و انقلاب گذاشته و از آتش و خون گذشته بود و حكايت شجاعت و صلابت و نستوهي او بر سر هر كوي و برزن بود.
از گفتههاي آيت اللّه طالقاني در اين باره بگذريم و به مشي و سيره? او نگاهي افكنيم كه آميخته به تسامح و مدارا بود. نخست خاطرنشان سازيم كه با اينكه طالقاني روحانيّت را ارج مينهاد و، خود، در كسوت روحانيّت بود، امّا هرگز معتقد به «اصالة الرّوحانيّة» نبود و تعصّب صنفي نداشت و حقيقت را يكسره از آنِ اين صنف نميدانست. او به همان راحتي كه با روحانيّون حشر و نشر داشت، با روشنفكران و جوانان و دانشجويان اختلاط مي كرد و پيش از آنكه آموزگار جوانان باشد، آميزگار با آنان بود. سنگ صبور و لنگرگاه روح جوانان بود و در برابر هر كه سخني داشت، گوش بود و سخنهايش را ميشنيد و به همه جرأت و جسارت ميداد كه با او براحتي سخن بگويند، گر چه از چيزهايي بگويند كه يكسره با آن مخالف بود.
فعاليتهاي طالقاني در سازمانهاي مختلف سياسي و ديني، نشان از تسامح و مدارا پيشگي او دارد. هم در كانون اسلام و اتّحاديه? مسلمين فعاليّت داشت و هم در جبهه? ملّي و نهضت مقاومت ملّي. هم با فدائيان اسلام در ارتباط بود و هم با چندين انجمن اسلامي روشنفكران (انجمن اسلامي دانشجويان، انجمن اسلامي مهندسين، انجمن اسلامي معلّمين و انجمن اسلامي دانش آموزان.) هم در نهضت آزادي فعاليّت ميكرد و هم با مجاهدين خلق ارتباط داشت.
طالقاني رشته? پيوند روحانيّون و روشنفكران بود و دوري آنان را از يكديگر مانع دوستي ميشمرد. نه روحانيّون را مرتجع ميشمرد و نه روشنفكران را منحرف. به روشنفكران ميگفت كه روحانيّون غول نيستند و به روحانيّون ميگفت كه روشنفكران شاخ ندارند.27 برتر از اين، روشنفكران غير مسلمان نيز از محبّت و عطوفت او بي نصيب نبودند:
من دلم براي همه ميتپد. در زندان هر گروه را كه مقابل تير ميگذاشتند، مثل اين بود كه به قلب من تير ميزند.28
او بر آن بود كه غير مسلمانان با هدف شيطاني و از سر علم و عمد به اسلام پشت نكردهاند:
من اكثر مردمي را كه موضع ضدّ اسلامي دارند، مقصّر نميدانم، قاصر ميدانم.29
طالقاني، علي رغم شماري از روحانيّون، به مصدّق و شريعتي علاقهمند بود و مصدّق را تجسّم «نهضت ملّي و ديني ايران»30 و شريعتي را منادي «اسلام راستين»31 ميخواند. كمي از روحانيّون و بسي از روشنفكران نيز چنين عقيدهاي داشتند، امّا كثيري از آنان انتقاد به مصدّق و شريعتي را بر نميتابيدند و مخالفت با اين دو را به مخالفت با ايران و اسلام تأويل ميكردند؛ حال آنكه طالقاني اين چنين نبود و آنقدر تسامح و مدارا داشت كه با مخالفان مصدّق و شريعتي گفتگو و همنشيني كند و از طرد و تفسيق بپرهيزد. با اينكه مشي سياسي فدائيان اسلام را نميپسنديد و مخالفتشان را با دولت مصدّق درست نميشمرد، ولي در هنگامي كه رژيم شاه آنها را تحت تعقيب قرار داده بود، تنها خانه? طالقاني پناهگاه آنها بود.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و پيدايي دهها حزب و انتشار مطبوعات فراوان و بروز اختلافات و رويارويي اينها با يكديگر از يك طرف، و با نظام از طرف ديگر، نقش آيت اللّه طالقاني پدرانه و وحدت آفرين بود و بيمانند. او بدون گرايش به يك جناح، چون پدري ناصح و مهربان، همه? جناحها را به وحدت و الفت دعوت ميكرد و از تعصّب و يكسونگري پرهيز ميداد. پس از اين به پارهاي از گفتههاي او در اين باره خواهيم پرداخت و در اينجا لازم است به لقب «پدر» براي وي اشاره كنيم.
گفتني است آيت اللّه طالقاني به چند لقب شهره است: «مجاهد نستوه»، «پدر» (پدر طالقاني)، «ابوذر زمان» و «منارهاي در كوير». لقب محبّت آميز و عاطفي «پدر»، كه از جانب امام خميني و احزاب و مردم بدو داده شد، به سبب همان تسامح و مدارا و دلسوزي پدرانه? او بود. از قضا آيت اللّه طالقاني نيز براي خود چنين نقش پدرانهاي در انقلاب قائل بود:
همه? شما، باز هم تكرار ميكنم، فرزندان عزيز من هستيد، مثل فرزندان خودم، هيچ فرقي نميكند. فرزندان من هم گوناگون هستند، ولي پاره? تنم هستند. با آنها همين رفتار را دارم كه با شما دارم. بعضي از آنها از يك جهت و يك طرف و يك فكر خاصّي دارند، ولي من سعي ميكنم آنها را از اشتباه بيرون بياورم. من اشتباه ميكنم، آنها مرا از اشتباه بيرون بياورند. شما ميتوانيد يك خانواده? سالم تشكيل بدهيد. همه? ما در يك خانواده هستيم و بايد با هم بسازيم. اختلافات در حدّ يك خانواده باشد، نه بيشتر. يك خانواده نبايد همديگر را بكوبند.32
…اميدوارم همه? فرزندان و برادران و عزيزان ما، با حسن نظري كه شايد اكثريّت به من دارند، از اين نصايح و پند، به عنوان يك پدر رنجوري كه اواخر زندگياش را ميگذراند و جز خير و صلاح ملّت را نميخواهد، دلخور نشوند.
در سخنان امام خميني نيز به نقش پدرانه و آرامش بخش طالقاني اشاره رفته است:
ما برادري را از دست داديم و ملّت ما پدري و اسلام مجاهدي را… او ميتوانست با رفتار و گفتارش به اعصاب نا آرام، كه موجب نگرانيها و تفرقهها ميشوند، آرامش بخشد.
با درگذشت آيت اللّه طالقاني، كه بحق ميتوان او را «پدر انقلاب» خواند، نه تنها مردم كوچه و بازار، كه نخبگان نيز زانوي غم در بغل گرفتند؛ و نه فقط نخبگان مسلمان، كه روشنفكران غير ديني و ماركسيستها هم متأثّر و محزون شدند. امّا و دريغا كه اگر نگوييم همه، بلكه اغلب انقلابيّون، يك درس آيت اللّه طالقاني را ناشنيده گرفتند: تسامح و مدارا؛ همان درس وهمان نكتهاي كه طالقاني را «پدر انقلاب» كرد.
آيت اللّه طالقاني نه تنها مرد عمل (پراتيسين)، كه اهل نظر (تئوريسين) نيز بود و نه تنها سرمايه? عمر را در جهاد عليه استبداد و براي آزادي صرف كرد، كه درباره? استبداد و آزادي نيز فراوان گفت و نوشت. آزادي و استبداد از واژههايي است كه در آثار او، هم بسامد دارد و هم قدمت.كهنترين آثار آيت اللّه طالقاني در نقد استبداد، به تاريخ 1326 و 1328 است: دو مقاله با عنوان «نمونهاي از فجايع دستگاههاي ديني اروپا و اوضاع تاريك قرون وسطي»33 و «بي ديني امروز جهان عكس العمل دستگاههاي ديني ديروز است».34
اين مقالات در نقد استبداد ديني است و اگر كسي نويسنده? آن را نشناسد، هرگز باور نميكند كه به قلم يك روحاني است. در واقع مقالات مزبور در حوزه? كارهاي روشنفكران آزاديخواه و در شمار دغدغههاي آنهاست و هيچ شباهتي به نوع كارهاي روحانيّون ندارد؛ آن هم روحانيّون آن روزگار كه حسّاسيّت سياسي نداشتند.
اثر ديگر طالقاني، مقدّمه و توضيحات كتاب تنبيه الامّة و تنزيه الملة است كه شامل نفي استبداد و نقد سلطنت استبدادي است و پس از اينكه سالها ناياب بود، به اهتمام او، در سال 1334، باز چاپ شد. «كواكبي و استبداد»35 و «طبايع الاستبداد كواكبي»36 نيز دو مقاله? ديگر اوست كه در سال 1339 منتشر شد و شامل گزارشي است از نظر كواكبي درباره? استبداد.
اين آثار، به علاوه? گفتارهاي وي درباره? شورا، به شرحي كه سپس خواهيم گفت، و نيز بحثهاي پراكنده در مطاوي ديگر آثارش، كارنامه? مكتوب طالقاني در نقد استبداد و كوشش براي تفهيم آزادي است. از اين آثار دانسته ميشود كه وي شناختي ژرف از استبداد و آزادي داشت و تكيه و تأكيدش بر آزادي، از سر هيجان و احساسات زودگذر نبود.
تضادّ طالقاني با استبداد، تضادّي اصولي و مبنايي و آشتي ناپذير بود. به ديده? او، استبداد با اصل الاصول دين، يعني توحيد، در تضاد است و لازمه? اعتقاد به توحيد، بويژه اگر به «توحيد در اطاعت» عنايت شود، نفي استبداد و اطاعت از مستبدان است. برداشت او از توحيد، نه برداشتي صوفيانه و عارفانه بود و نه برداشتي فيلسوفانه و متكلّمانه، بلكه برداشتي جامع بود كه موجب تحوّل در فكر و قلب و جامعه ميشود و نه تنها زندگي فردي انسان، بلكه زندگي اجتماعي او را نيز دگرگون ميسازد:
توحيد تنها يك عقيده? قلبي نيست كه انسان را به سوي عبادت و معابد مي كشاند و فقط در كارهاي عبادي به كار آيد، و تنها يك مسأله? فلسفي و كلامي نيست كه با دليل و برهان اثبات شود و به همين جا متوقّف گردد، بلكه حقيقتي است كه بايد در فكر و عقل و عمل تحوّلي پديد آرد و جهت زندگي و وضع اجتماعي را برگرداند…37
روشنتر از اين سخن او، اين سخن اوست:
اوّلين دعوت پيمبران خداشناسي و يگانه پرستي است… آيا مقصود از اين دعوت، كه همه? پيمبران در آن متّفق و هماهنگ بودند و روشنترين برهان راستي پيمبران همين است، تنها عقيده? قلبي و عبادت بوده؟ تنها اعتقاد قلبي و دروني براي چه بوده؟ و اگر بيش از عقيده و ايمان ميخواستند تنها مردم را به عبادت وادارند كه در معابد براي وي سجده كنند و از او درخواست داشته باشند و در جز اين حال، از هر كس و هر قانوني خواهند پيروي نمايند و سر تسليم در برابرش فرود آرند و گردن اطاعت به حكم او دهند، پس چرا زورمندان و مستبدّان با پيمبران به ستيزه و جنگ برميخاستند و تا ميتوانستند با هر نيرويي ميخواستند دعوت آنان را خاموش كنند؟
اگر چنين بوده، راه آشتي باز بود: مرزي براي مردم معيّن مي كردند كه در هنگام عبادت و دعا به خدا روي آرند و در اطاعت و فرمانبري از آنها پيروي كنند….
با اين قرار داد و مرز، نه نمرود ابراهيم را به آتش ميافكند و نه فرعون با موسي به كشمكش بر ميخاست و نه پادشاه روم براي كشتن عيسي اقدام مينمود و نه نرون مسيحيان را به آتش ميسوزاند و نه كسري و قيصر با دعوت اسلام به جنگ برميخاستند….
پس تنها دعوت پيمبران ، توحيد در ذات و توحيد در عبادت نبوده، توحيد در ذات و در عبادت مقدّمه و پايه? فكري و عملي بوده براي توحيد در اطاعت. اين سرّالاسرار دعوت پيمبران در سعادت بشر است….
توحيد در ذات مقدّمه? توحيد در صفات است تا اين صفاتي را كه در قرون تاريك گذشته و در عصر تمدّن به زورمندان ناچيز و بيچاره [از] روي خودباختگي ميچسباندند، سلب نمايند و براي خداوند معتقد شوند و توحيد از عقيده و فكر (متافيزيك)، در مجراي اراده و عمل و فعل و انفعال خلقي و اجتماعي (فيزيك) درآيد.38
حاصل سخن طالقاني اين است كه توحيد در ذات و توحيد در عبادت، مقدّمه? توحيد در اطاعت است و لازمه? اعتقاد بدين اصل، اطاعت نكردن از غير خداست؛ از جمله از مستبدان، و اگر از كسي بايد اطاعت كرد، اين اطاعت بايد به اطاعت از خدا برگردد و در محدوده? دين خدا باشد.
استبداد ديني نيز در كانون توجّه و دايره? نقد طالقاني بود. ممكن است مقدّسين خامفكر بگويند كه استبداد ديني ديگر چه صيغهاي است و تعرّض بدان چه ربطي به عالم ديني دارد. از قضا اين موضوع نبايد فقط دلمشغولي روشنفكران و آزاديخواهان باشد، بلكه بر عالمان آزاده? ديني است كه بيش و پيش از ديگران دغدغه? استبداد ديني داشته باشند و در نجات دين از چنگ استبداد بكوشند. مگر نه اين است كه حاصل استبداد ديني، تحريف دين و بيديني مردم است؟ بگذريم و گفتار آيت اللّه طالقاني را درباره? استبداد ديني به دست دهيم:
از قواي پاسدار استبداد، شعبه? استبداد ديني است. كار اين شعبه اين است كه مطالب و سخناني از دين ياد گرفته وظاهر خود را، آن طور كه جالب عوام ساده باشد، مي آرايند و مردمي را كه از اصول و مباني دين بيخبرند و به اساس دعوت پيمبران گرام آشنايي ندارند، ميفريبند و مطيع خود ميسازند و با اين روش فريبنده، به نام غمخواري دين و نگهداري آيين، ظلّ الشّيطان را بر سر عموم ميگسترانند و در زير اين سايه? شوم جهل و ذلّت، مردم را نگاه ميدارند. اين دسته چون با عواطف پاك مردم سروكار دارند و در پشت سنگر محكم دين نشستهاند، خطرشان بيشتر و دفعشان دشوارتر است.39
پيروزي انقلاب اسلامي آزمون بزرگي براي آيت اللّه طالقاني بود تا معلوم شود كه آنچه وي درباره? آزادي گفته و نوشته، فقط در برابر استبداد شاهنشاهي بود يا به فراتر از آن نيز ايمان داشت. به گواهي گفتهها و مواضع او، در پس از انقلاب، و نيز طرح ابتكاري او براي اداره? كشور به صورت شورايي، دانسته ميشود كه طالقاني به آزادي «ايمان» داشت و اسلام را حامي آزادي ميشمرد. ميگفت:
قرآن، كه ما شاگرد مكتب اين كتاب هستيم، اعلام ميكند: لااِكراهَ فِي الدّين قَد تَبَيَّنَ الرُّشدِ مِن الغَيّ. پس آنها كه مي ترسند ديگران در مقابل انديشههايشان حرفي بزنند و كاري بكنند و آزادي نميدهند، براي اين است كه از نارسايي مكتبشان ميترسند. اسلامي كه ميگويد قد تبيّن الرّشد من الغيّ، ديگر براي چه وحشت داشته باشيم.40
آزادي در نزد آيت اللّه طالقاني مفهومي عاريّتي نبود و آن را از ينگه? دنيا وام نگرفته بود، بلكه از كتاب خدا و سنّت پيامبرش ستانده بود. بدين رو تعجّب ميكرد كه چسان ممكن است كسي مسلمان باشد و آزاديخواه نباشد:
اسلامي كه ما ميشناسيم و اسلامي كه از متن قرآن و سنّت پيغمبر سرچشمه گرفته، هيچگونه آزادي را محدود نميكند. هر جمعيّتي كه بخواهد آزادي مردم را در انتقاد و بحث محدود كند، اين اسلام را نشناخته است.
برادران! فرزندان! مسلمانان! اسلام داراي سعه? صدر است. اسلام با تنگ نظري درست در نميآيد.41
او بارها از سعه? صدر در اسلام گفت و ميترسيد كه عدّهاي به انگيزه، يا به بهانه?، دفاع از دين، به آزادي حمله كنند:
اسلام،همان طور كه بارها گفتم، دين سعه? صدر و بينش وسيع است. كاري نكنيد، آگاهانه يا ناآگاهانه، اين اسلام پاك و منزّه و عزيز، كه بايد مردم دنيا را از انحراف و شرك نجات بدهد، به صورتي درآيد كه دشمنان به ما خردهگيري كنند.
آن كسي و آن دستهاي كه به نام دين، به گروهها و جوامع و محلّ سخنراني آنها حمله ميكند، كتابخانههاي بعضي از گروهها را مورد حمله قرار ميدهند و اعلاميّهها و پوسترها را پاره ميكنند، تصوّر نكنند كه خدمت به دين ميكنند؛ يا مسلمانهاي نا آگاه هستند و يا آلت دستند و هيچ توجّه ندارند.42
و با آخرين سخن او، سه روز پيش از مرگ، اين بحث را به آخر ميرسانيم:
خود رأيي و خودخواهي را كنار بگذاريم. گروه خواهي، فرصت طلبي ، و تحميل عقيده يا ـخداي نخواستهـ استبداد زير پرده? دين را كنار بگذاريم.43
از اعتقاد عميق آيت اللّه طالقاني به تسامح و آزادي سخن گفتيم و اينك بايد از تعلّق خاطر او به شورا بگوييم كه قريب المعني با تسامح و آزادي است و، بي ترديد، هر كه به يكي از اين سه مفهوم اعتقاد داشته باشد، به دو مفهوم ديگر نيز اعتقاد دارد. به ديگر سخن، تسامح و آزادي و شورا از مفاهيم هم خانواده هستند و تجزيه و تفكيك آنها ممكن نيست و هر كه يكي از اين سه مفهوم را انتخاب كند، آن دو ديگر را نيز انتخاب كرده است. و جالب است كه طالقاني در عمر كوتاه خويش در پس از انقلاب، از اين سه مفهوم سخن گفت و هيچيك را فرو نگذاشت.
پيش از ادامه? سخن، اين نكته? ناگفته را بايد يادآور شويم كه معمولاً جويندگان بحث آزادي در معارف اسلامي فقط در پي كلمه? «حرّيّت» هستند، حال آنكه كلمه? «شوري» را نيز بايد در نظر داشته باشند. زيرا در متون ديني براي معناي آزادي از كلمات گوناگوني، از جمله كلمه? «شوري»، استفاده شده است. در احاديث ائمّه? طاهرينـعـ در مقابل «استبداد»، «شوري» آمده و اين دو، ضدّ يكديگر شمرده شده است. يعني آنجا كه استبداد است، شورا نيست و آنجا كه شورا وجود دارد، استبداد وجود ندارد.
بنابر اين پرسش و تعجّب از «كمبود بحث آزادي در متون ديني»، چنانكه عدّهاي ميگويند، موجّه نيست. در متون ديني از آزادي فراوان سخن رفته است، امّا با واژههاي گوناگون و بدون يك كليد واژه، و يا بدون اينكه «حرّيّت» كليدواژه باشد. و يكي از مترادفات واژه? آزادي در متون ديني «شوري» است. بگذريم و به اصل سخن برگرديم.
شورا يكي از مفاهيم اصلي و محوري در افكار و آثار آيت اللّه طالقاني است و، چنانكه مردم پس از درگذشت او ميگفتند، «پيام طالقاني» است؛ پيامي كه صورت قانوني يافت و نقشبند قانون اساسي جمهوري اسلامي گرديد و با تأخير فراوان بدان جامه? عمل پوشيده شد.
آري، اصل شورا در جمهوري اسلامي ميراث آيت اللّه طالقاني است و او نخستين كسي بود كه پس از پيروزي انقلاب از شورا سخن گفت و، البتّه، هيچگاه آن را از سر تعارف و براي مجلس آرايي و تشريفات نگفت، بلكه آن را به عنوان اصلي حياتي و ضروري مطرح كرد كه بايد صورت قانوني بيابد و اداره? امور كشور بر پايه? آن باشد. حتّي ايشان، به ياري شش تن از نزديكانشان، طرحي در چهارده مادّه براي تشكيل شوراها در سراسر كشور ارائه كرد. هدف از اين طرح، تأمين مشاركت مردم هر ناحيه در اداره? امور عمومي بود و پيش بيني شده بود كه شوراهايي در روستاها، بخشها، شهرها، شهرستانها و استانها تشكيل شود و مردم عهدهدار امور كشور شوند.44
آيت اللّه طالقاني بر آن بود كه روش عمومي مسلمانان در حلّ و فصل امور بر پايه? استبداد و استخاره است و اين دو، ناسازگار با شورا. از اين رو تربيت شورايي بايد جايگزين تمشيت استبدادي و استخارهاي شود واداره? امور هر خانواده تا سراسر جامعه بر پايه? شورا باشد:
روش عمومي مسلمين در روابط خانوادگي، مانند ديگر مسائل اجتماعي، يا تحميل نظر وعقيده و استبداد است و يا به جاي مشورت و تعقّل، دانههاي جامد تسبيح را پس و پيش مينمايند.
سيره? رسول خداـصـ اين بود كه مسائل و حوادث اجتماعي و يا خانوادگي را در ميان مينهاد و رأي ميگرفت و گاه با دختر و يا همسرش در مسائل مربوط به آنان جلسهاي تشكيل ميداد.45
طالقاني شورا را سدّي در مقابل استبداد و راه شكفتن استعدادها ميشمرد و ميگفت:
يا بايد مردم در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند يا نه. يا طغيان و استبداد و استكبار و در مقابل استضعاف يا شورا. يعني اگر اين نشد آن است. اگر مردم در سرنوشت و در مسير زندگيشان و دخالت دركارهايشان ممنوع شدند، معنياش اين است كه يك عدّهاي مثل قيّم بالاي سر اينها باشند؛ مثل قيّم براي صغار، امّا نه قيّم دلسوز. قيّمي كه هم مال صغير را ببرد و هم عرض و استعدادهايش را از بين ببرد.46
خداوند حتّي به پيغمبرش، با آن عظمت، ميگويد با اين مردم مشورت كن. به اينها شخصيّت بده، بدانند كه مسؤوليّت دارند، متّكي به شخص رهبر نباشند.47
ما از جهت وحي، و همه? دنيا از جهت قدرت تعقّل و برتري فكري رسول خدا، همگي معترفيم كه رأيش صائب بود و داراي صائبترين رأيها بود. مع ذلك به خود پيغمبر خطاب ميكند: و شاور هم في الامر. يك عرب بياباني را ناديده نگير، بگذار او احساس شخصيّت بكند كه در كار سرنوشت خودش دخالت دارد.48
از ميان آيات و رواياتي كه مستند طالقاني درباره? تشكيل شوراها بود، توجّه به يك آيه نشانه? هوشمندي و باريكنگري اوست؛ همان آيهاي كه معمولاً بدان توجّه نميشود.
در قرآن، درباره? شير دادن بچّه، كه هيچ به چشم نميآيد و از نظر مردم مسأله? مهمي نيست، ميگويد با مشورت بايد باشد. در سوره? بقره آمده است: والوالدات يرضعن اولادهنّ حولين كاملين. مادرها دو سال بچّهشان را شير بدهند. بعد ميفرمايد: فان اراد فصالاً عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما. اگر بخواهند بچّه را از شير بگيرند بايد پدر و مادر راضي باشند و مشورت كنند.
وقتي قرآن در امر خانوادگي و شير دادن بچّه ميگويد بايد با مشورت باشد، چه رسد به اداره? يك روستا و شهر و كشور. پس همه? اينها بايد شورايي باشد.49
با اين همه اصرار و ابرام طالقاني بر شورا، عدّهاي در آن ليت و لعلّ و يا با آن مخالفت ميكردند. اگر مخالفت آنان را ناشي از به خطر افتادن منافعشان ندانيم، بايد به تربيت استبدادي و استخارهاي آنان حمل كرد. به هر حال طالقاني از اين مخالفتها پرده برداشت و آشكارا گفت:
ما ميتوانستيم تا به حال خيلي از مسائل را به وسيله? شوراها حل كنيم. به نظر من تأخير افتاده است. با اينكه من در قم با حضرت آيت اللّه امام خميني مطرح كردم و ايشان هم قانع شدند و حتّي فرمان دادند كه بايد اين مسأله مطرح بشود، با همه? اينها، متأسفانه نميدانم چه عللي باعث شد كه تا به حال تأخير افتاده است. البتّه بعضي از علّتهايش را ميدانم، ولي جاي گفتنش نيست، مگر هنگامي كه وقتش برسد.50
چندي بعد صريحتر و آشكارتر گفت:
صدها بار من گفتم كه مسأله? شورا از اساسيترين مسائل اسلامي است، ولي اين اصل را اجرا نكردند. ميدانم چرا نكردند. هنوز هم در مجلس خبرگان بحث ميكنند در اين اصل اساسي قرآني كه به چه صورت پياده بشود: بايد، شايد، يا اينكه ميتوانند.
بعضي گروهها و افراد دست اندركار شايد اين طور تشخيص بدهند كه اگر شورا باشد ديگر ما چه كاره هستيم؟ شما هيچ! برويد دنبال كارتان. بگذاريد اين مردم مسؤوليّت پيدا كنند. اين مردمند كه كشته دادند.
ميگويند در كارخانهها اخلال ميشود. خُب يك مرتبه اخلال بشود. آن اصل مهمتر از اين است كه در يك كارخانه اخلال بشود. در كارخانه اخلال شد، شورا را چرا تعطيل ميكنيد؟51
با اينكه طالقاني احتمال ميداد كه عدّهاي از طرح اين مسائل در ميان مردم رنجيده ميشوند، امّا بدان وقعي نميگذاشت . او به مردم ميانديشيد:
شايد بعضي از دوستان ما بگويند آقا شما چرا اين مسائل را در ميان توده? مردم مطرح ميكنيد، بيايد در مجلس خبرگان! ميگويم بين موكّلين شما مطرح مي كنم. اينها هستند كه ما را وكيل كردند.52?
? مقاله? حاضر، بُرشي از يك پژوهش ناهموار و دشوار درباره? آيتاللّه طالقاني است.
?? در اين مقاله به درخواست نويسنده? گرانقدر، هيچگونه تصرف ويرايشي نشده است.
1. درباره? جايگاه آيت الله طالقاني در نهضت بازگشت به قرآن و تفسير پرتوي از قرآن ايشان رجوع شود به: بهاءالدّين خرّمشاهي. تفسير و تفاسير جديد. (چاپ اوّل: انتشارات كيهان، 1364). ص 38ـ 40 و 135 ـ 148. در صفحات اخير اين كتاب مقاله? مستقلّي با عنوان «درباره? پرتوي از قرآن» مندرج است. اين مقاله در كتاب يادنامه? ابوذر زمان و قرآن پژوهي نيز چاپ شده است.
2. سيّد محمود طالقاني، پرتوي از قرآن. (چاپ دوم: تهران، شركت سهامي انتشار، 1346). ج 1، ص 13.
3. از آزادي تاشهادت. (چاپ دوم: انتشارات ابوذر، 1359). ص 155. سخنراني به مناسبت شهادت استاد مطهّري.
4. همان. ص 54، به نقل از روزنامه? اطلاعات، 31 شهريور 1358.
5. همان. ص 90، به نقل از روزنامه? اطلاعات، 15 اسفند 1357.
6. سيّد محمود طالقاني. «قرآن و روش هدايتي آن». چاپ شده در كتاب گفتار ماه در نماياندن راه راست دين. (تهران، كتابفروشي صدوق). ج 3، ص 54 و 76 و 80 .
7. از آزادي تا شهادت. ص 157. سخنراني به مناسبت شهادت استاد مطهّري. همچنين رجوع شود به صفحه? 199. برنامه? قرآن در صحنه.
8. بهاء الدّين خرّمشاهي. تفسير و تفاسير جديد. ص 136.
9. پرتوي از قرآن، ج 1، ص 22.
10. از آزادي تا شهادت. ص 374 و 376 و 377. برنامه? قرآن در صحنه?.
11. براي تحقيق بيشتر در اين زمينه رجوع شود به: محمّد اسفندياري. بُعد اجتماعي اسلام. (چاپ اوّل: قم، نشر خرّم، 1375). ص 189 ـ 230؛ همو. خمود و جمود: تحقيقي درباره? تحجّر فكري و تحجّر عملي. (چاپ اوّل: تهران، نشر باز، 1376). ص 19 ـ 61.
12. درست ميگفت مرحوم شهيد بهشتي: «هم اكنون ما در عصري هستيم كه نياز فراوان داريم به اينكه بدانيم موضع قرآن در برابر مسائل اجتماعي و نيازهاي اجتماعي چيست. كوششهاي گذشتگان چون در اين بعد نبوده خيلي به ما ياري نميكند و بايد در اين زمينه خيلي تلاش كنيم.» سيد محمد حسيني بهشتي. روش برداشت از قرآن. (چاپ دوم: حزب جمهوري اسلامي، 1361). ص 27.
13. يعني هدايت انتشار نخواهد يافت، مگر از همانجا كه گمراهي انتشار يافته است. اين سخن، از علامه سيّد عبدالحسين شرفالدّين است. براي تحقيق درباره? آن رجوع شود به: محمدرضا حكيمي. شرفالدّين. (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1360). ص224.
14. بهاءالدّين خرّمشاهي. تفسير و تفاسير جديد. ص 144.
15. يادنامه? ابوذر زمان. (چاپ دوم: تهران، بنياد فرهنگي آيتاللّه طالقاني با همكاري شركت سهامي انتشار، 1360). صسيودو. نامه? حجّتالاسلام سيّد محمود دعائي به آقاي سيّد محمّدمهدي جعفري.
16. محمد حسين نائيني.تنبيه الامة و تنزيه الملة، يا، حكومت از نظر اسلام. مقدّمه و پاصفحه و توضيحات سيد محمود طالقاني. (چاپ هفتم: تهران، شركت سهامي انتشار، 1360). ص 4 ـ5. از مقدّمه? آيت اللّه طالقاني.
17. تعبيري است از آيت اللّه طالقاني درباره? مبارزات خويش كه پس از آزادي از آخرين زندان بر زبان آورد. ر.ك: از آزادي تا شهادت. ص 5، به نقل از پيام ايشان به تاريخ 10 آبان 1357. و نيز ص 2، به نقل از روزنامه? كيهان، 9 آبان 1357.
18. پرتوي از قرآن. ج 4، ص 102. در تفسير سوره? بلد.
19. تنبيه الامة و تنزيه الملة. ص 129 ـ 130، پاورقي.
20. پرتوي از قرآن، ج 4، ص 270، در تفسير سوره? ايلاف.
21. تنبيه الامة و تنزيه الملة. ص 10، از مقدّمه? آيت اللّه طالقاني.
22. از آزادي تا شهادت. ص 263 و 265، به نقل از روزنامه? كيهان. 15مرداد 1358. پس از اين سخنان، يكي از اعضاي هيأت كوبايي گفت: «اگر اسلام اين است كه ميگوييد، پس زنده باداسلام.» همچنين رجوع شود به صفحه? 438، سخنراني 23 مرداد 1358، كه طالقاني به مبهوت شدن نمايندههاي كوبا اشاره كرده است.
23. پرتوي از قرآن، ج 5، ص 62. ذيل آيه? 22 از سوره? آل عمران.
24. محمّد رضا حكيمي. تفسير آفتاب. (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي). ص 216 ـ 217.
25. از آزادي تا شهادت. ص 324 ـ 325. برنامه? با قرآن در صحنه.
26. پرتوي از قرآن، ج 5، ص 398.
27.ر.ك: بهرام افراسيابي و سعيد دهقان. طالقاني و تاريخ. (چاپ دوم: انتشارات نيلوفر، 1360). ص 346.
28. از آزادي تا شهادت. ص 94 ـ 95، به نقل از روزنامه? اطلاعات، 15 اسفند 1357.
29. همان. ص 325. برنامه? با قرآن در صحنه.
30. همان. ص 87، به نقل از روزنامه? اطلاعات، 15 اسفند 1357.
31. همان. ص 197، به نقل از روزنامه? كيهان، 30 خرداد 1358.
32. همان. ص 96 و 99 ـ 100، به نقل از روزنامه? اطلاعات، 15 اسفند 1357.
33. ر.ك: مجلّه? نور دانش. (سال اوّل. شماره? 6، 7 آبان 1326). ص 153 ـ 154، تجديد چاپ شده در كتاب منارهاي در كوير. ص 268 ـ 271.
34. ر.ك: مجلّه? مسلمين. (سال اوّل، شماره? 1، دي 1328).ص 30 ـ 31، تجديد چاپ شده در كتاب منارهاي در كوير. ص 274 ـ 276.
35. ر.ك: مجلّه? مجموعه? حكمت. (دوره? چهارم، شماره? 3، تير 1339). ص 6 ـ 10، تجديد چاپ شده در كتاب منارهاي در كوير، ص 338 ـ 342.
36. ر.ك: همان. (دوره? چهارم، شماره? 4، بهمن 1339). ص 5 ـ 8، تجديد چاپ شده در كتاب منارهاي در كوير. ص 344 ـ 347.
37. منارهاي در كوير. ص 39، به نقل از مقدّمه? آيت اللّه طالقاني بر كتاب محوالموهوم و صحو المعلوم، از سيّد اسداللّه موسوي مير اسلامي (خارقاني).
38. محمد حسين نائيني. پيشين.ص 6ـ9، مقدّمه? آيت اللّه طالقاني.
39.همان. ص 120 ـ 121، پاورقي آيت اللّه طالقاني.
40. از آزادي تا شهادت. ص 43. سخنراني در شب اربعين 1399 ق.
41.همان. ص 245 ـ 246،به نقل از مجلّه? سروش، شماره? 13.
42. همان. ص 259 ـ 260. از خطبههاي نماز جمعه.
43.همان. ص 319. از خطبههاي نماز جمعه.
44.ر.ك:همان. ص 164 ـ 167، به نقل از روزنامه? اطلاعات. 20 ارديبهشت 1358.
45. پرتوي از قرآن. ج 2. ص 158. ذيل آيه? 233 از سوره? بقره.
46. از آزادي تا شهادت. ص 471 ـ 472.
47. همان. ص 317. از خطبههاي نماز جمعه.
48. همان. ص 472.
49.همان. ص 472.
50.همان. ص 473 ـ 474.
51. همان. ص 317 ـ 318. از خطبههاي نماز جمعه.
52. همان. ص 319. از خطبههاي نماز جمعه.